طنز در زبان عرفان ۱

شیخ [ابو سعید ابوالخیر] یک بار به طوس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند. اجابت کرد. بامداد در خانقاهِ اُستاد، تخت بنهادند. مقریان قرآن بر خواندند و مردم بسیار درآمدند،چنان که هیچ جای نبود. مُعرِّف بر پای خاست و گفت: خدایش بیامرزد که هر کسی از آنجا که هست، یک گام فراتر آید! شیخ گفت: و صلی الله علی محمد و آله اجمعین، و دست به روی فرود آورد و گفت: هر چه ما خواستیم گفت و همه پیغامبران بگفته اند، او بگفت که از آنچه هستید، یک قدم فراتر آیید! کلمه ای نگفت و از تخت فرود آمد و بر این ختم کرد مجلس را.  (اسرارالتوحید)

********************************************

مقریان = قرآن خوانان

یا اله العاصین


شب های دراز بی عبادت چه کــنم؟

طبعم به گناه کرده عادت چه کــــنم؟

گویند کریم است و گــــنه می بخشد

گیرم که ببخشد از خجالت چه کنم؟